جوان امروزی
دلم میخواد برم زیر بارون،الان پشت پنجره بودم،چه ترافیکی شده،ولی صدای بارون ، دیگه طاقت نیوردم و پنجره رو باز کردم ،سرمای بیرون یدفه،هجوم آورد به سمتم، گرمای توی خونه رو به عقب هل دادو یه خنکی خاصی تمام وجودمو بغل کرد، نفس عمیق کشیدم،هوای تازه ،بوی بارون،صدای بارون... انگار قلبم شروع کرد به زدن ،ضربانش رو حسّ میکردم،... دلم میخواد بجای از پنجره نگاه کردن بارون برم ... نگاه سرد و غمگین را
به راهی بسته ام عمری
کز آن بادی نمی آید
خبر از روی تابانت
رسد بر قلب خاموشم
کجایی ای مه زیبا
کجایی پس چرا آخر
نمی آیی سراغ ما
بیا ای انتظار پاک
که من تنهای تنهایم
بیا ای صبح امیدم
تو نوری باش بر شبهای تاریکم
Design By : Pichak |